از کتاب زمین انسان ها ، آنتوان دو سنت اگزوپری

زمین بیش از هر کتابی از ما به ما می آموزد ، زیرا در برابر ما ایستادگی می کند . بشر هرگاه با مانع درگیر شود توان خود را می آزماید اما برای چیره شده بر مانع به ابزاری نیاز دارد ، برزگر هنگام شخم راز های طبیعت را مو به مو بیرون می کشد  و حقیقتی که به دست می آورد ،حقیقتی کلی است . هواپیما نیز که ابزار کار هوانوردان انسان را با تمام مسائل کهن درگیر می کند .

من تصویر نخستین شب پروازم را بر فراز آسمان پیوسته پیش نظر دارم ،

شب تاریکی بود که فقط روشنی های انگشت شمار و پراکنده ی دشت همچون ستارگان سو سو می زدند .

هر یک از آن ها در این دریای ظلمت بر معجزه ی جانی آگاه دلالت می کرد . در این کانون کتاب می خوانده اند ، فکر می کرده اند و راز دل میگفته اند .

در آن دیگر چه بسا در پی کاوش کیهان بودند و خود را با محاسبات سحابی می فرسوده اند و در آن یکی عشق آشیان داشت .

این آتش ها دورادور در پهنه ی دشت می درخشیدند و غذای خود را می خواستند تا محقر ترینشان که از شاعر بود یا آموزگار یا درودگر .

اما در میان این اختران جان دار چه بسیار بودندپنجره های و ستارگان خاموش و انسان های خواب مانده ...

باید کوشید و به هم رسید . باید کوشید و با برخی از این آتش ها که دور از هم در دامن صحرا فروزانند پیوند پدید آورد.