مفهوم وجدان در قیاس با احساسِ گناه

صدایِ فریادِ وجدان را هیچ کجا بلندتر از زمانی که به کسی تعهدی داشته ایم و آن را پایمال کرده ایم، نمی شنویم!
اکثر مردم به آن احساسِ گناه می گویند، اما احساسِ گناه به مراتب در درجات پایین تری از احساسِ عذابِ وجدان است.
به تجربه دیده ام که هر کسی می تواند احساسِ گناه داشته باشد اما همان آدم در موقعیتی دیگر ، همان عملِ منجر به احساسِ گناه را به گفته ی خودش به تکرار انجام داده و آن احساسِ ناخوشایند را دوباره با خود داشته است.
اما به ندرت فردی را خواهیم دید که دچار احساسِ عذاب وجدان شده باشد و دوباره مرتکب کاری شود که وجدانش را معذب کند.
شاید وجودِ نهیبی که مفهومِ غنیِ وجدان به روحِ انسان می زند در مرتبه ای بالاتر از فراخودِ ذهنِ انسان باشد! زیرا که احساس گناه را فردی دیگر از بیرون به ما تحمیل می کند ولی عذاب وجدان امری کاملا درونی است و به اصالت ذهنِ انسان بستگی دارد.
اینجاست که پی می بریم چقدر انسانها می توانند به لحاظ ذهنی و احساسی و اخلاقی پیچیده و البته به همین دلیل غیر قابل پیش بینی باشند. 

#شهپر_شهرکی

لاکپشت نباشیم

چقدر معناهایِ همه چیز عوض شده!
چقدر بعضی از ما آدمها قد و قواره ی ذهن و فکرمون کوچیک و قالبی و کلیشه ای شده و پیشرفت علم و تکنولوژی هیچ تاثیری رویِ حالِ خوبِ ما  نگذاشته! 
گاهی فکر می کنم در پست ترین تاریخِ تفکر بشر زندگی می کنیم برای همین هم هست که جهان اینقدر غمگینه!
وقتی معناهای زندگی زیاد عوض می شه، وقتی آدمها زیادی کوچیک می شن، اونوقته که  باید از زندگی ترسید. چون عقب مونده ترین آدمها هم می تونند فکر کنن، می تونند تصمیم بگیرن، می تونند ببخشند یا نبخشند، می تونند بترسند یا شجاع باشند. 
به نظرم این دنیا داره روز به روز ترسناک تر و غمگین تر می شه.
نکته ی مهم زندگی ما آدمها برخلاف تصور اکثریت این هست که فکر کردن دیگه فقط مالِ روشفکرها نیست.
پس اگه باور کنیم که با حداقل بهره ی هوشی اِسممون آدم هست و می تونیم فکر کنیم و به افکارمون جامه ی عمل بپوشونیم و  در آرزویِ لاک پشت بودن نباشیم و عمر اونها رو آرزو نکنیم، اونوقته که می فهمیم معناهایِ زندگی و عرضِ زندگی چقدر مهمه!
چه فایده داره که یک لاک پشت پیر باشیم ولی از عشق، از دوست داشتن، از مفاهیمی مثل بودن، زندگی شرافتمندانه، مرگ، شجاعت، پاکی، اخلاق، وفاداری، نجابت و عزتمندی، شور و هیجان و استعلایِ فکری هیچی ندونیم...
البته زندگی طولانی لاک پشت ها گاهی می تونه قابل دفاع باشه! مثلا در بدترین شرایط ممکن می شه یک لاک پشت پیر بود ولی یک فضیلت هم داشت- اینکه مثل اون لاک پشت زندگیت رو ادامه بدی و عمرت هم طولانی باشه اما آزارت به کسی نرسه و سرت هم توی لاک خودت باشه. شاید این بهترین فضیلت یک لاک پشتِ پیره! 
فقط اگه قراره شبیهِ این مخلوقِ خدا به زندگی ادامه بدیم، به طول عمرش حسودی نکنیم چون طول کشیدن زندگی تا زمانی که خودمون اراده نکنیم، چیزی به خاصیتِ زندگیِ ما اضافه نمی کنه، فقط اینطوری در حد یک لاک پشتِ حسود تنزل مقام پیدا می کنیم! 
سعی کنیم لاک پشت نباشیم ولی دوستشون داشته باشیم- موجودات مقاوم  و صبوری هستن.

#شهپر_شهرکی 

ناخودآگاه جمعی #دکتر_شهپر_شهرکی

.
تقریبا نیم ساعتی  داشتم به صدایِ خواننده ای که به یک زبانِ دیگر می خواند، گوش می دادم ( البته من چون زبانش را نمی فهمیدم فکر می کردم که فریاد می زند- بی شک در میانِ طرفدارانش در حال اجرایی الهام بخش بود ).
عجیبه که همیشه اینطور موزیک هایی را قطع می کردم. ولی انگار گاهی روح انسان نیاز دارد که فریادِ درونش را شخصِ دیگری اظهار کند و خود شنونده باشد. همیشه که نباید صداهایِ کلاسیک و اسطوره ای را گوش بدهیم تا جانمان آرام بگیرد.
او که نمی دانستم چه می گوید(از کشورهایِ آمریکایِ لاتین ) حداقل لحنِ صدا و اجرایش آنقدر با ناخوآگاهِ من هم خوان بود که می توانست در سکوتِ خانه ام بخواند و من به او- بدون هیچ دلیلِ خاصی گوش بسپارم و صدایش را هم قطع نکنم !
شاید یکی از مثال هایِ ناخودآگاهِ جمعی که یونگ تعریف کرده است، همین باشد. در ناخودآگاه جمعی همه ی ما انسانها به هر زبانی که صحبت می کنیم، آوازهایی از هر زبانِ دیگری ممکن است برایمان الهام بخش و شنیدنی باشد.
.
.

تا هستیم...        #دکتر_شهپر_شهرکی

من به باران خیره شده بودم
و چشم تو می گریست
من به خورشید نگاه می کردم
و قلبِ تو می سوخت و آتش گرفته بود
من به درختان کاج نگاه می کردم و قامت زیبایِ تو را نمی دیدم
من به صدایِ جیرجیرک ها گوش می دادم و صدایِ دوستت دارم گفتن هایِ تو را نمی شنیدم.
من به مجاز دل بسته بودم و اصل را نمی دیدم!
....
چه جملات دردناکی نوشتم، اما گاهی تلنگری لازم است بر انسانیت ما.
خدا کند که برای بعضی" ببخشید "گفتن ها دیر نشود. خدا کند...
آه که چه ظالمانه آدم های اصلی زندگی مان را در خودخواهی های خود گم می کنیم و خیلی بعدترها خودمان در سیلابِ غم از دست دادنشان گم می شویم.
تا هستیم قدر همدیگر را بدانیم. تا هستیم به یکدیگر مهر هدیه بدهیم.مگر ما چه هستیم که گاهی اینقدر خودخواه و ظالم می شویم؟! مگر ما چه هستیم که دیگران را ندیده بگیریم؟! جواب دوست داشتن، دوست داشتن است نه بی مهری.
پاسخ وفاداری آدمها، بی وفایی نیست!
با مهربانها مهربان باشیم و با نامهربانان، مهربان تر!
شک نکنید که آنها که به ما نامهربانی می کنند کسی را نداشته اند که طعم شیرین صمیمیت و دوستی واقعی را یادشان بدهد. آنها خود دلیل نامهربانی هایشان نیستند- آنها تنهاتر بوده اند- بیشتر آسیب خورده اند و به آدمها بی اعتمادند. آنها آنقدر در درون خودشان را دوست نداشتی می دانند که تصور دوست داشته شدن از بیرون را ندارند. باید یاد بگیرند.همه ی ما مهربانی را از یک نفر یاد گرفته ایم. همه ی ما...

#شهپر_شهرکی

     مادرانگی                 #دکتر_شهپر_شهرکی

مادر بودن تجربه ی باشکوهی است. انگار وقتی برایِ اولین بار کودکت را در آغوش می گیری، ناگهان احساس می کنی که دچارِ تحولی عظیم و بی نظیر شده ای.
و گویی که فرزندت می شود مرکز جهانِ تو، جهانی پر از رویا و آرزوهایِ بزرگ.
در کلیت امر، والد بودن چنین احساسی به انسان می دهد. عشقِ به فرزند با هیچ عشقی قابل قیاس نیست!

کارلوس آندراده شاعر بزرگ برزیلی می گوید:
"چرا خداوند اجازه می دهد که مادران بمیرند؟
مادر بی انتهاست،
او زمان است، بی ساعت.
نوری که محو نمی شود"

شهپر شهرکی